۹۵/۲/۱۱، ۰۱:۰۹ صبح
آسانسورهای فضایی، دورنوردی (طیالارض)، تختهاسکیت معلق و خودروهای بدون راننده؛ نگاهی بیسابقه به درون آزمایشگاه فوقسری ابتکارات گوگل، Google X و اینکه گوگل چگونه فکر میکند؟ روایتی از یک چیز بد! شاید هم یک چیز خوب؛ در گوگل اکس گاهی تشخیص تفاوت خوب و بد دشوار است.
مدیریت کار روزانه در آزمایشگاه ابتکارات غول جستوجو به عهده استرو تلر است؛ آزمایشگاهی که بهشدت محرمانه است و به یافتن راهکارهای غیرعادی برای مشکلات بزرگ جهانی اختصاص دارد. او رئیس یا مدیر گوگل اکس نیست. سمت واقعی او، چنانکه روی کارت ویزیت شیشهای حکاکیشدهاش هم نوشته شده، کاپیتان مونشاتها (Captain of Moonshots) است؛ مونشات عبارت اختصاصی او برای نوآوریهای متهورانهای است که شانس بسیار کمی برای موفقیت دارند، اما اگر موفق شوند، دنیا را متحول میکنند. عصر یک روز عادی در یکی از رستورانهای شلوغ ماونتن ویو است و او هنگام صرف شام، روزی را به یاد میآورد که باید اخبار ناخوشایندی را به گوش رئیسهای خود، سرگی برین (یکی از بنیانگذاران) و پتریک پیچت (مدیر ارشد مالی) میرساند. تلرِ 43 ساله با آه خفیفی میگوید: «جلسه پیچیدهای بود. داشتم به آنها میگفتم که یکی از گروههای ما دوران سختی را میگذراند و ما به تغییر مسیر نیاز داریم که این کار هزینهبر است؛ نه یک هزینه جزئی.» گروه مالی تلر نگران بود؛ خود او هم همینطور. اما پیچت به مشکل گوش کرد و گفت: «ممنون بابت اینکه به محض فهمیدن به من گفتی. کاری میکنیم که جور شود.»
سرپرست گوگل اکس، استرو تلر، شکست را در آغوش میگیرد. گاهی در عمل این کار را میکند: به این مشهور است که در جلسههای گروهی هر کسی را که به اشتباه خود اعتراف میکند یا در بحث مغلوب میشود، بغل میکند.
در ابتدا به نظر میرسید که منظور تلر این است که تحمل گوگل اکس در مقابل عقبنشینی بهشکلی غیرمعمولی زیاد است؛ موقعیتی خاص که رئیسهای او با اشتیاق به ثمر رسیدن کار و همچنین درآمد شگفتانگیز و تقریباً غیرمعقول شرکت مادر، به کمک حل آن میآیند. اما این فقط بخشی از داستان است. از قضا تسمههای خاصی (بهشکل ریسمانهای بندبازان)
درختهای محوطه خارجی دفاتر گوگل اکس را به هم متصل میکند. سه مرد پس از جلسه بیرون رفتند، کفشها را از پا در آوردند و بیست دقیقهای برای راه رفتن روی بندها تلاش میکردند. پیچت در راه رفتن به عقب و جلو کاملاً ماهر است، برین کمی کمتر و تلر هیچ مهارتی ندارد. اما هر سه بهنوبت روی طناب تعادل میگرفتند، مرتب میافتادند و دوباره روی طناب میرفتند. تسمه تا ران افراد بالا آمده است. تلر میگوید: «مانند سوتیهایی بود که ویدیوهایشان را در یوتیوب میبینیم.» و این پیام واقعی او است: «وقتی این مردان مشکلی ندارند که زمین بخورند، ناله کنند و دوباره بلند شوند؛ آنها پای برهنه دارند؟» او به عقب تکیه میزند و مکث میکند تا بگوید: «این جوهره گوگل اکس است. وقتی مدیران در نمای کلی میتوانند شکست بخورند، پس این اجازه به بقیه داده میشود که بیشتر اینگونه باشند.»
در اصل، در گوگل اکس شکست یک هدف نیست، اما از خیلی جهات، یک وسیله و راه است برای رسیدن به هدف. حالا که با تلر صحبت میکنم، بیشتر روز را درون آزمایشگاه او گذراندهام؛ جایی که تا پیش از این، هیچ روزنامهنگاری حق گشت زدن در آن را نداشته است. از صبح تا عصر، از فضاهای کاری متعددی بازدید کردم و با اعضای گروه ارزیابی پیدرپی گوگل اکس(Google X Rapid Evaluation Team) مشهور به Rapid Eval صحبتهایی طولانی داشتم؛ صحبتهایی درباره اینکه چگونه ایدهها را با دقت میسنجند و نویدبخشترین آنها را بر میگزینند.
آشپزخانه طراحی در نزدیکی دفاتر اصلی گوگل اکس قرار دارد که یک کارگاه بزرگ ساختوساز است مملو از پرینترهای سهبعدی، ماشینتراشهای پیشرفته و تجهیزات ماشینی پیچیده دیگر است (در کناری تعدادی عناصر تزئینی غریب).
این کار ابتدا با انجام هر کار ممکن توسط انسان یا فناوری، در راستای از هم پاشیدن آنها آغاز میشود. Rapid Eval نقطه آغاز فرآیند خلاقانه در گوگل اکس است؛ این یک روش است که به رد کردن ایدهها بسیار بیشتر از تصدیق آنها اهمیت میدهد، به همین دلیل گاهی گمان میکردم که گوگل اکس (یا به قول کارکان، اکس) برای شکست ارزشی تقدسوار قائل است. چنانکه ریچ دووال، سرپرست Rapid Eval، میگوید: «چرا وقتی میتوان همین حالا شکست خورد، آن را به فردا یا هفته دیگر عقب انداخت؟» تلر به هنگام شام به من میگوید که گاهی افرادی را که به اشتباه خود اعتراف میکنند یا در جلسات گروهی مغلوب میشوند، در آغوش میگیرد.
اکس افراد معمول دره سیلیکون را استخدام نمیکند. گوگل همین حالا یک آزمایشگاه بزرگ با نام Google Research دارد که عمدتاً وقف علوم کامپیوتر و فناوریهای اینترنتی میشود. تمایز گاهی به این شکل نمود پیدا میکند: گوگل ریسرچ بیشتر درباره بیتها است و گوگل اکس بیشتر درباره اتمها. به بیان دیگر، اکس وظیفه ساخت چیزهایی واقعی را دارد که با دنیای فیزیکی در تعامل قرار میگیرند و تا اندازه مشخصی به چهار پروژه اصلی که تا کنون از اکس بیرون آمدهاند، یک پیوستگی منطقی میبخشد: خودروهای بدون راننده، گوگل گلس، بالونهای مرتفع وایفای و لنزهای ناظر قند خون. اکس عمدتاً در جستوجوی افرادی است که به دنبال ساخت چیزهای مختلف هستند و به این راحتی ناامید نمیشوند. در حال حاضر، درون آزمایشگاه بیش از 250 فرد مختلف باقدرت کار میکنند؛ گروهی منحصربهفرد از محققان کهنهکار، مجسمهسازان، فیلسوفان و ماشینکاران را ملاقات کردم. یکی از دانشمندان اکس دو اسکار جلوههای ویژه برده است. خود تلر یک رمان نوشته، در حوزه مالی کار کرده و دکترای خود را در رشته هوش مصنوعی گرفته است. یکی از استخدامیهای اخیر به مدت پنج سال، عصرها و آخر هفتههای خود را صرف ساخت یک هلیکوپتر در گاراژ خود کرده است. این هلیکوپتر به راستی کار میکند و او آن را مرتب پرواز میدهد؛ به نظرم دیوانهوار است! اما فقط مهارتهای فناورانه او نبود که کار را نصیبش کرد، بلکه هلیکوپتر بود. دووال میگوید: «تعریف کلاسیک متخصص این است که کسی بیشتر و بیشتر درباره کمتر و کمتر میداند نه اینکه همه چیز را درباره هیچ بداند. چنین افرادی میتوانند بهشدت در یک روند متمرکز، کارآمد باشند. اما اینها افرادی مناسب اکس نیستند. آنچه ما میخواهیم، از یک جهت، افرادی هستند که کمتر و کمتر درباره بیشتر و بیشتر بدانند.»
اگر یک طرح کلی دقیق پشت اکس باشد، آن چیزی نیست جز ترکیب آشفتهای از تیزهوشان واخورده؛ آرایشی که لاجرم موجب ایجاد سایش میان اعضای این دسته میشود؛ آرایشی با امید ساخت محصولهایی برای حل سختلگامترین مشکلهای دنیا. اما گوگل اکس، چنانکه تلر آن را توصیف میکند، خود یک آزمایش است؛ تلاشی برای پیکربندی دوباره یک آزمایشگاه شرکتی عادی و تغییر طرزکار آن. در این مورد، عمل مذکور با قبول خطرهایی باورنکردنی در میان انواع گستردهای از حوزههای فناوری انجام میشود، اما هیچ تردیدی در دور شدن از کسبوکار شرکت مادر وجود ندارد. هنوز مشخص نیست که این ایده نبوغآمیز خواهد بود یا نابخردانه. هیچ الگوی تاریخی یا نمونهای مشابه آنچه این گروه انجام میدهند، وجود ندارد.
با وجود این، روند مذکور از جهاتی منطقی به نظر میرسد. گوگل نیز خود را حلقه اتصالی در تاریخ یافته که پیش از آن وجود نداشته است و شاید هم دیگر تکرار نشود. شرکت بهشکلی تصورنشدنی ثروتمند و از استعدادهای مختلف لبریز شد. این شرکت زمانی به اوج تأثیرگذاری خود میرسد که شبکهها، قدرت محاسباتی و هوش مصنوعی بیش از پیش در بافت «عصر ماشینی دوم» تنیده میشوند؛ این عبارتی است که متخصصان فناوری برای توصیف دوره فعلی از آن استفاده میکنند و لفظ محبوب اهالی دره سیلیکون است.
علاوه بر این، گوگل در تلاش است تا هسته کسبوکار غولآسای دیگری توسعه دهد تا واحد عظیم جستوجوی خود را تقویت کند. چرا این کار را از طریق اکس انجام ندهد؟ از نظر تلر این آزمایشگاه عاشق شکست، هماکنون کاری را انجام میدهد که همه از انجام آن شانه خالی میکنند. شرکتهای کوچک برای نوآوریهای بزرگ و مخاطرهآمیز منابعی کافی ندارند. شرکتهای بزرگ هم فکر میکنند چنین کارهایی سهامداران را میترساند. رهبران سیاسی عقیده دارند که برای چنین کارهایی پول کافی نیست یا اینکه مجلس هر قدم اشتباه یا شکستی را به شکل یک رسوایی ترسیم میکند. تلر میگوید: «این روزها وقتی حرف نوآوریهای بنیادین و عجیب به میان میآید، هر کسی فکر میکند این کار، کاردیگران است.» البته ذکر این نکته نیز مهم است که این نوآوریهای متهورانه، بر خلاف آنچه گوگل دوست دارد به نظر برسد، فقط به دلایل نوعدوستانه انجام نمیشوند. برای مثال، با وجود اینکه خودروهای بدون راننده قطعاً جانهای زیادی را نجات خواهند داد، دستهای راننده را هم آزاد میکنند تا به عنوان نمونه، در وب جستوجو کند یا از جیمیل استفاده کند. بالونهای وایفای نیز میتواند استفاده یک میلیارد کاربر بیشتر را از سرویسهای گوگل در بر داشته باشد. با این حال، باز هم دشوار است که از ایدههایی که چنین نفسگیرانه آرمانگرا هستند، تقدیر نکرد. وقتی از تلر میپرسم چرا گوگل ترجیح داده است که به جای سرمایهگذاری روی چیزهای جذابتر برای والاستریت، روی اکس سرمایهگذاری کند، صورتمسئله را از بنیان نادیده میگیرد. سپس لبخندی روی لبش باز میشود و میگوید: «آن یک انتخاب نادرست است. چرا باید گلچین کنیم؟»
باغ مخفی
گوگل اکس در کناره محوطه گوگل قرار گرفته و بخش زیاد آن در دو ساختمان سهطبقه آجرقرمز جای گرفته است. آزمایشگاه هیچ تابلویی در سردر خود ندارد، چنانکه هیچ سایت رسمیای هم ندارد (تلر میگوید اگر هم باشد، در هر صورت چیزی برای گذاشتن روی آن نداریم). ورودی اصلی ساختمان به یک کافیشاپ سلفسرویس کوچک میرسد. زیباییشناسی فضای داخلی مدرن، ساده و صنعتی است. سمت چپ فضایی است شامل دهها اتاقک و چندین اتاق کنفرانس. سمت راست نیز جای دوچرخه قرار دارد و ناهارخوری با یک تابلوی اخطارآمیز که اعلام میکند فقط کارکنان رسمی اکس حق ورود دارند. بهجز این، نشانه دیگری مبنی بر حضور در یک آزمایشگاه فوقسری دیده نمیشود. بیشتر کارگاههای اشتراکی در طبقه پایین قرار دارند؛ در اتاقهایی با سقف بسیار بلند و نامهای خیالبافانهای همچون «قلعه جمجمه خاکستری». این اتاقها همچنین پر از وسایل شخصی الکترونیک هستند و اکسرها (Xer) خمیده روی لپتاپشان در آنها به چشم میخورند.
خاستگاه اکس به سال 2009 برمیگردد. زمانی که برین و بنیانگذار دیگر شرکت، لری پیج، تصمیم گرفتند سمت جدیدی با عنوان «مدیر بقیه» تعریف کنند. این شخص مسئول زیر نظر داشتن ایدههایی دور از کسبوکار اصلی شرکت بود. این مفهوم در سال 2010 به اکس تکامل یافت. به لطف تلاش سباستین تران و پشتیبانی برین و پیج، وقتی که آنها خواستند یک خودروی بدون راننده بسازند، تران تلر را بهعنوان یکی از مدیران خود برگزید. اما وقتی تران بیش از پیش به عمق فناوری توسعه خودرو وارد شد (و بعدتر به شرکت نوپای خود، اوداسیتی در حوزه آموزش آنلاین)، نظارت بر دیگر پروژههای اکس را رها کرد و اینجا بود که تلر مسئولیتهای تماموقت روزانه را به عهده گرفت.
ریچ دووال سرپرست گروه Rapid Evaluation است. او میگوید: «اگر یک ایده کاملاً دیوانهوار و غیرقابل قبول به میان آید، احتمالاً از سمت من آمده است.»
دو توضیح درباره اینکه اکس مخفف چیست، وجود دارد. در ابتدا، این حرف جا را برای یک نام بهتر در آینده نگه داشته بود، اما امروز معمولاً بیانگر جستوجو برای راهکارهایی است که با ضریب ده بهتر از جستوجوهای معمول است. برخی از اکسرهایی که ملاقات کردهام، عقیده دارند که اکس نشاندهنده سازمانی است که فناوریهایی را میسازند که هماکنون ده سال با تأثیرگذاری عمده و عمومی فاصله دارند.
این داستان نیز در نوع خود منحصر به فرد است. روزگاری بود که آزمایشگاههای شرکتها بخش بزرگی از بودجه تحقیق و توسعه خود را صرف پروژههای بلندمدت و مخاطرهآمیز میکردند، اما تمرکز فزاینده روی درآمدهای پایان هر سهماهه و درک این موضوع که بازگشت سرمایه در پژوهشهای طولانیمدت بسیار دشوار است، باعث شد شرکتها تحقیقات کوتاهمدت را منطقیتر بیابند. اگر هم بخواهند به آینده دور فکر کنند یا حقوق یک ایده اولیه را از دانشگاهها و آزمایشگاههای دولتی بخرند یا یک شرکت نوپای خلاق را ببلعند.
تلر و برین با این کار مخالف نیستند، چنانکه گوگل بهتازگی شرکت انرژی بادی ماکانی را خریداری و به اکس تزریق کرد. اما گوگل بارها خرد مقبول کسبوکاری را در ازای اجرای ایدههای تحقیقاتی دیوانهوار پس زده و صبورانه منتظر بلوغ آنها شده است. بهتازگی، وقتی پیج با انتقادهایی درباره سودمندی سرمایهای که به اکس تزریق میکند روبهرو شد، هیچ تلاشی برای توجیه این موضوع نکرد. او در پاسخ به این نقدها گفت: «در کل، تقلای من این است که افراد را به سرمایهگذاری روی تحقیق و توسعه طولانیمدت ترغیب کنم.» او سپس اشاره کرد که مقدار سرمایهگذاریشده با توجه به درآمد کل گوگل مبلغ زیادی نیست و از جامعه مالی گله کرد: آنها باید در اصل از او بخواهند سرمایهگذاریهای بزرگتر، مخاطرهآمیزتر و طولانیمدتتری انجام دهد و نه کمتر.
پروژههای اکس از نظر کلی سه معیار مشترک دارند. نخست اینکه باید میلیونها یا بهتر از آن، میلیاردها انسان را تحت تأثیر قرار دهند. همه باید یک راهکار بنیادی را بهکار گیرند که این راهکار دستکم یک عنصر برای یادآوری داستانهای علمی، تخیلی داشته باشد. همگی آنها باید فناوریهایی را برگزینند که هماکنون یا در آینده نزدیک، دست یافتنی باشند. اما به گفته دووال، یک اصل یکپارچه دیگر هم هست که سه معیار را به یکدیگر متصل میکند: هیچ ایدهای نباید فزونشی باشد (یعنی روند آن مستلزم قدمهای ریز به تعداد زیاد باشد و نه قدمهای بلند و تعداد کم). دووال اعتراف میکند که ممکن است این حرف خیلی کلیشهای بهنظر برسد؛ جلوگیری دره سیلیکون از «قبول خطرپذیریهای عظیم» عبارتی پیشوپا افتاده و سخیف شده است، اما او و همکارانش به دلایل ایدئولوژیک نیست که گرایش به قدمهای کوچک را طرد میکنند. این باور آنها دلایل عملی دارد.
او میگوید: «انجام تقریباً هر کاری در این دنیا سخت است. برخاستن از تختخواب در صبح نیز ممکن است برای من سخت باشد. اما تاختن به یک مشکل با ابعاد دو برابر یا ده برابر، به اندازه دو برابر یا ده برابر سختتر نیست.»
دووال اصرار دارد که اغلب اوقات حمله کردن به بزرگترین مشکلها آسانتر از «تلاش برای بهبود بخشیدن پنج یا دو درصدی به نمونه موجود، با طی یک فرآیند طولانی است.»بر اساس گفته او، مثلاً خودرو را در نظر بگیرید، اگر بخواهید یک خودرو با مصرف سه لیتر در هر صد کیلومتر بسازید، کار زیادی به گردن شما خواهد بود، با این حال، هنوز هم تأثیر زیادی روی مشکل بنیادین منابع سوختی و انتشار گازهای سمی نمیگذارد. اما اگر بخواهید یک خودرو با مصرف کمتر از نیم لیتر در هر صد کیلومتر بسازید (که در اصل به مشکل بنیادین موجود حمله میکند) لاجرم از عرف رها میشوید، زیرا نمیتوانید طراحی موجود را تا این اندازه بهبود بخشید.
در مقابل، باید از نو آغاز کنید و دوباره بررسی کنید که یک خودرو در اصل چیست. باید به انواع موتورها و سوختها فکر کنید یا به مواد عصر فضا فکر کنید که وزن کمی داشته باشند و دوام آهن که فیزیک حملونقل را تغییر میدهد یا اینکه در مقابل اختراع یک جایگزین جدید، اساساً ایده خودرو را کامل دور بریزید. سپس شاید (فقط شاید)، به چیزی برسید که برای اکس ارزش داشته باشد.
به روش گوگل اکس
ایدههای دیوانهوار باید از آزمایشهای سخت، جان سالم به در ببرند. در این قسمت فرآیند طیشده در یک نمونه را مشاهده میکنید: پروژه لون برای عرضه وایفای.
1- مشکل شناسایی شد: گروه Rapid Evaluation در گوگل اکس در جریان معضلاتی قرار میگیرند که ارزش پیگیری دارند. Project Loon در اصل به مثابه ایدهای در زمینه اتصال دستگاههای قابل حمل گوناگون آغاز شد. اما در ژوئن 2011، ریچ دووال، سرپرست Rapid Eval، تصمیم گرفت تمرکز را به سمت افزایش دسترسی به اینترنت در مناطق روستایی یا فقیر سوق دهد.
2- ایده توسعه یافت: لاکهید روی یک هواناو ارتباطی در ارتفاع کار میکند که بتواند در یک نقطه ثابت بماند، اما ساکن نگه داشتن چنان ساز و برگی کار بسیار دشواری است. دووال بینش دیگری داشت: اگر یک هواناو به هوا رود و یکی دیگر هم پشت آن باشد چطور؟ به بیان دیگر: بالن.
3- راهکار آزمایش شد: دووال تعدادی بالن هواشناسی 80 دلاری را بهصورت آنلاین خریداری کرد و فرستندههای رادیویی را درون جعبهای سوار کرد که قابل پیوست بود. سپس او این وسیله ابداعی را در مخزن آب سن لویی، در فاصله یک ساعتی گوگل، به هوا فرستاد و در زیر آن سوار بر سوباروی خود آن را دنبال کرد.
4- نمونه اولیه ساخته شد: مدیران اکس در ماه اوت 2011 رسماً مجوز آغاز پروژه لون را صادر کردند و گروهی را مأمور ساخت ناوگان کوچکی از نمونههای اولیه کردند. زر میچ هاینریک کار روی یک آنتن لون را آغاز کرد؛ اعضای گروهش یک سرای کوچک در کارگاه خود ساختند تا ببینند آنتن چگونه میتواند به محل اقامت مشتریها ضمیمه شود.
5- محصول معرفی شد: اکس مایک کسِدیِ کارآفرین را وارد میدان کرد تا رونمایی از پروژه را به منزله یک کسبوکار واقعی مدیریت کند. قدم نخست یک برنامه آزمایشی در نیوزیلند بود؛ جایی که در ژوئن 2013، لون برای مدتی بهصورت زنده کار کرد. چنانکه اکس توجه سرویسدهندههای جهانی ارتباطی را جلب کرده است، گروه به این فکر میکند که چه نوع الگوی کسبوکاری مناسبترین مورد برای این کار است.
سرپرست گوگل اکس، استرو تلر، شکست را در آغوش میگیرد. گاهی در عمل این کار را میکند: به این مشهور است که در جلسههای گروهی هر کسی را که به اشتباه خود اعتراف میکند یا در بحث مغلوب میشود، بغل میکند.
در ابتدا به نظر میرسید که منظور تلر این است که تحمل گوگل اکس در مقابل عقبنشینی بهشکلی غیرمعمولی زیاد است؛ موقعیتی خاص که رئیسهای او با اشتیاق به ثمر رسیدن کار و همچنین درآمد شگفتانگیز و تقریباً غیرمعقول شرکت مادر، به کمک حل آن میآیند. اما این فقط بخشی از داستان است. از قضا تسمههای خاصی (بهشکل ریسمانهای بندبازان)
درختهای محوطه خارجی دفاتر گوگل اکس را به هم متصل میکند. سه مرد پس از جلسه بیرون رفتند، کفشها را از پا در آوردند و بیست دقیقهای برای راه رفتن روی بندها تلاش میکردند. پیچت در راه رفتن به عقب و جلو کاملاً ماهر است، برین کمی کمتر و تلر هیچ مهارتی ندارد. اما هر سه بهنوبت روی طناب تعادل میگرفتند، مرتب میافتادند و دوباره روی طناب میرفتند. تسمه تا ران افراد بالا آمده است. تلر میگوید: «مانند سوتیهایی بود که ویدیوهایشان را در یوتیوب میبینیم.» و این پیام واقعی او است: «وقتی این مردان مشکلی ندارند که زمین بخورند، ناله کنند و دوباره بلند شوند؛ آنها پای برهنه دارند؟» او به عقب تکیه میزند و مکث میکند تا بگوید: «این جوهره گوگل اکس است. وقتی مدیران در نمای کلی میتوانند شکست بخورند، پس این اجازه به بقیه داده میشود که بیشتر اینگونه باشند.»
در اصل، در گوگل اکس شکست یک هدف نیست، اما از خیلی جهات، یک وسیله و راه است برای رسیدن به هدف. حالا که با تلر صحبت میکنم، بیشتر روز را درون آزمایشگاه او گذراندهام؛ جایی که تا پیش از این، هیچ روزنامهنگاری حق گشت زدن در آن را نداشته است. از صبح تا عصر، از فضاهای کاری متعددی بازدید کردم و با اعضای گروه ارزیابی پیدرپی گوگل اکس(Google X Rapid Evaluation Team) مشهور به Rapid Eval صحبتهایی طولانی داشتم؛ صحبتهایی درباره اینکه چگونه ایدهها را با دقت میسنجند و نویدبخشترین آنها را بر میگزینند.
آشپزخانه طراحی در نزدیکی دفاتر اصلی گوگل اکس قرار دارد که یک کارگاه بزرگ ساختوساز است مملو از پرینترهای سهبعدی، ماشینتراشهای پیشرفته و تجهیزات ماشینی پیچیده دیگر است (در کناری تعدادی عناصر تزئینی غریب).
این کار ابتدا با انجام هر کار ممکن توسط انسان یا فناوری، در راستای از هم پاشیدن آنها آغاز میشود. Rapid Eval نقطه آغاز فرآیند خلاقانه در گوگل اکس است؛ این یک روش است که به رد کردن ایدهها بسیار بیشتر از تصدیق آنها اهمیت میدهد، به همین دلیل گاهی گمان میکردم که گوگل اکس (یا به قول کارکان، اکس) برای شکست ارزشی تقدسوار قائل است. چنانکه ریچ دووال، سرپرست Rapid Eval، میگوید: «چرا وقتی میتوان همین حالا شکست خورد، آن را به فردا یا هفته دیگر عقب انداخت؟» تلر به هنگام شام به من میگوید که گاهی افرادی را که به اشتباه خود اعتراف میکنند یا در جلسات گروهی مغلوب میشوند، در آغوش میگیرد.
اکس افراد معمول دره سیلیکون را استخدام نمیکند. گوگل همین حالا یک آزمایشگاه بزرگ با نام Google Research دارد که عمدتاً وقف علوم کامپیوتر و فناوریهای اینترنتی میشود. تمایز گاهی به این شکل نمود پیدا میکند: گوگل ریسرچ بیشتر درباره بیتها است و گوگل اکس بیشتر درباره اتمها. به بیان دیگر، اکس وظیفه ساخت چیزهایی واقعی را دارد که با دنیای فیزیکی در تعامل قرار میگیرند و تا اندازه مشخصی به چهار پروژه اصلی که تا کنون از اکس بیرون آمدهاند، یک پیوستگی منطقی میبخشد: خودروهای بدون راننده، گوگل گلس، بالونهای مرتفع وایفای و لنزهای ناظر قند خون. اکس عمدتاً در جستوجوی افرادی است که به دنبال ساخت چیزهای مختلف هستند و به این راحتی ناامید نمیشوند. در حال حاضر، درون آزمایشگاه بیش از 250 فرد مختلف باقدرت کار میکنند؛ گروهی منحصربهفرد از محققان کهنهکار، مجسمهسازان، فیلسوفان و ماشینکاران را ملاقات کردم. یکی از دانشمندان اکس دو اسکار جلوههای ویژه برده است. خود تلر یک رمان نوشته، در حوزه مالی کار کرده و دکترای خود را در رشته هوش مصنوعی گرفته است. یکی از استخدامیهای اخیر به مدت پنج سال، عصرها و آخر هفتههای خود را صرف ساخت یک هلیکوپتر در گاراژ خود کرده است. این هلیکوپتر به راستی کار میکند و او آن را مرتب پرواز میدهد؛ به نظرم دیوانهوار است! اما فقط مهارتهای فناورانه او نبود که کار را نصیبش کرد، بلکه هلیکوپتر بود. دووال میگوید: «تعریف کلاسیک متخصص این است که کسی بیشتر و بیشتر درباره کمتر و کمتر میداند نه اینکه همه چیز را درباره هیچ بداند. چنین افرادی میتوانند بهشدت در یک روند متمرکز، کارآمد باشند. اما اینها افرادی مناسب اکس نیستند. آنچه ما میخواهیم، از یک جهت، افرادی هستند که کمتر و کمتر درباره بیشتر و بیشتر بدانند.»
اگر یک طرح کلی دقیق پشت اکس باشد، آن چیزی نیست جز ترکیب آشفتهای از تیزهوشان واخورده؛ آرایشی که لاجرم موجب ایجاد سایش میان اعضای این دسته میشود؛ آرایشی با امید ساخت محصولهایی برای حل سختلگامترین مشکلهای دنیا. اما گوگل اکس، چنانکه تلر آن را توصیف میکند، خود یک آزمایش است؛ تلاشی برای پیکربندی دوباره یک آزمایشگاه شرکتی عادی و تغییر طرزکار آن. در این مورد، عمل مذکور با قبول خطرهایی باورنکردنی در میان انواع گستردهای از حوزههای فناوری انجام میشود، اما هیچ تردیدی در دور شدن از کسبوکار شرکت مادر وجود ندارد. هنوز مشخص نیست که این ایده نبوغآمیز خواهد بود یا نابخردانه. هیچ الگوی تاریخی یا نمونهای مشابه آنچه این گروه انجام میدهند، وجود ندارد.
با وجود این، روند مذکور از جهاتی منطقی به نظر میرسد. گوگل نیز خود را حلقه اتصالی در تاریخ یافته که پیش از آن وجود نداشته است و شاید هم دیگر تکرار نشود. شرکت بهشکلی تصورنشدنی ثروتمند و از استعدادهای مختلف لبریز شد. این شرکت زمانی به اوج تأثیرگذاری خود میرسد که شبکهها، قدرت محاسباتی و هوش مصنوعی بیش از پیش در بافت «عصر ماشینی دوم» تنیده میشوند؛ این عبارتی است که متخصصان فناوری برای توصیف دوره فعلی از آن استفاده میکنند و لفظ محبوب اهالی دره سیلیکون است.
علاوه بر این، گوگل در تلاش است تا هسته کسبوکار غولآسای دیگری توسعه دهد تا واحد عظیم جستوجوی خود را تقویت کند. چرا این کار را از طریق اکس انجام ندهد؟ از نظر تلر این آزمایشگاه عاشق شکست، هماکنون کاری را انجام میدهد که همه از انجام آن شانه خالی میکنند. شرکتهای کوچک برای نوآوریهای بزرگ و مخاطرهآمیز منابعی کافی ندارند. شرکتهای بزرگ هم فکر میکنند چنین کارهایی سهامداران را میترساند. رهبران سیاسی عقیده دارند که برای چنین کارهایی پول کافی نیست یا اینکه مجلس هر قدم اشتباه یا شکستی را به شکل یک رسوایی ترسیم میکند. تلر میگوید: «این روزها وقتی حرف نوآوریهای بنیادین و عجیب به میان میآید، هر کسی فکر میکند این کار، کاردیگران است.» البته ذکر این نکته نیز مهم است که این نوآوریهای متهورانه، بر خلاف آنچه گوگل دوست دارد به نظر برسد، فقط به دلایل نوعدوستانه انجام نمیشوند. برای مثال، با وجود اینکه خودروهای بدون راننده قطعاً جانهای زیادی را نجات خواهند داد، دستهای راننده را هم آزاد میکنند تا به عنوان نمونه، در وب جستوجو کند یا از جیمیل استفاده کند. بالونهای وایفای نیز میتواند استفاده یک میلیارد کاربر بیشتر را از سرویسهای گوگل در بر داشته باشد. با این حال، باز هم دشوار است که از ایدههایی که چنین نفسگیرانه آرمانگرا هستند، تقدیر نکرد. وقتی از تلر میپرسم چرا گوگل ترجیح داده است که به جای سرمایهگذاری روی چیزهای جذابتر برای والاستریت، روی اکس سرمایهگذاری کند، صورتمسئله را از بنیان نادیده میگیرد. سپس لبخندی روی لبش باز میشود و میگوید: «آن یک انتخاب نادرست است. چرا باید گلچین کنیم؟»
باغ مخفی
گوگل اکس در کناره محوطه گوگل قرار گرفته و بخش زیاد آن در دو ساختمان سهطبقه آجرقرمز جای گرفته است. آزمایشگاه هیچ تابلویی در سردر خود ندارد، چنانکه هیچ سایت رسمیای هم ندارد (تلر میگوید اگر هم باشد، در هر صورت چیزی برای گذاشتن روی آن نداریم). ورودی اصلی ساختمان به یک کافیشاپ سلفسرویس کوچک میرسد. زیباییشناسی فضای داخلی مدرن، ساده و صنعتی است. سمت چپ فضایی است شامل دهها اتاقک و چندین اتاق کنفرانس. سمت راست نیز جای دوچرخه قرار دارد و ناهارخوری با یک تابلوی اخطارآمیز که اعلام میکند فقط کارکنان رسمی اکس حق ورود دارند. بهجز این، نشانه دیگری مبنی بر حضور در یک آزمایشگاه فوقسری دیده نمیشود. بیشتر کارگاههای اشتراکی در طبقه پایین قرار دارند؛ در اتاقهایی با سقف بسیار بلند و نامهای خیالبافانهای همچون «قلعه جمجمه خاکستری». این اتاقها همچنین پر از وسایل شخصی الکترونیک هستند و اکسرها (Xer) خمیده روی لپتاپشان در آنها به چشم میخورند.
خاستگاه اکس به سال 2009 برمیگردد. زمانی که برین و بنیانگذار دیگر شرکت، لری پیج، تصمیم گرفتند سمت جدیدی با عنوان «مدیر بقیه» تعریف کنند. این شخص مسئول زیر نظر داشتن ایدههایی دور از کسبوکار اصلی شرکت بود. این مفهوم در سال 2010 به اکس تکامل یافت. به لطف تلاش سباستین تران و پشتیبانی برین و پیج، وقتی که آنها خواستند یک خودروی بدون راننده بسازند، تران تلر را بهعنوان یکی از مدیران خود برگزید. اما وقتی تران بیش از پیش به عمق فناوری توسعه خودرو وارد شد (و بعدتر به شرکت نوپای خود، اوداسیتی در حوزه آموزش آنلاین)، نظارت بر دیگر پروژههای اکس را رها کرد و اینجا بود که تلر مسئولیتهای تماموقت روزانه را به عهده گرفت.
ریچ دووال سرپرست گروه Rapid Evaluation است. او میگوید: «اگر یک ایده کاملاً دیوانهوار و غیرقابل قبول به میان آید، احتمالاً از سمت من آمده است.»
دو توضیح درباره اینکه اکس مخفف چیست، وجود دارد. در ابتدا، این حرف جا را برای یک نام بهتر در آینده نگه داشته بود، اما امروز معمولاً بیانگر جستوجو برای راهکارهایی است که با ضریب ده بهتر از جستوجوهای معمول است. برخی از اکسرهایی که ملاقات کردهام، عقیده دارند که اکس نشاندهنده سازمانی است که فناوریهایی را میسازند که هماکنون ده سال با تأثیرگذاری عمده و عمومی فاصله دارند.
این داستان نیز در نوع خود منحصر به فرد است. روزگاری بود که آزمایشگاههای شرکتها بخش بزرگی از بودجه تحقیق و توسعه خود را صرف پروژههای بلندمدت و مخاطرهآمیز میکردند، اما تمرکز فزاینده روی درآمدهای پایان هر سهماهه و درک این موضوع که بازگشت سرمایه در پژوهشهای طولانیمدت بسیار دشوار است، باعث شد شرکتها تحقیقات کوتاهمدت را منطقیتر بیابند. اگر هم بخواهند به آینده دور فکر کنند یا حقوق یک ایده اولیه را از دانشگاهها و آزمایشگاههای دولتی بخرند یا یک شرکت نوپای خلاق را ببلعند.
تلر و برین با این کار مخالف نیستند، چنانکه گوگل بهتازگی شرکت انرژی بادی ماکانی را خریداری و به اکس تزریق کرد. اما گوگل بارها خرد مقبول کسبوکاری را در ازای اجرای ایدههای تحقیقاتی دیوانهوار پس زده و صبورانه منتظر بلوغ آنها شده است. بهتازگی، وقتی پیج با انتقادهایی درباره سودمندی سرمایهای که به اکس تزریق میکند روبهرو شد، هیچ تلاشی برای توجیه این موضوع نکرد. او در پاسخ به این نقدها گفت: «در کل، تقلای من این است که افراد را به سرمایهگذاری روی تحقیق و توسعه طولانیمدت ترغیب کنم.» او سپس اشاره کرد که مقدار سرمایهگذاریشده با توجه به درآمد کل گوگل مبلغ زیادی نیست و از جامعه مالی گله کرد: آنها باید در اصل از او بخواهند سرمایهگذاریهای بزرگتر، مخاطرهآمیزتر و طولانیمدتتری انجام دهد و نه کمتر.
پروژههای اکس از نظر کلی سه معیار مشترک دارند. نخست اینکه باید میلیونها یا بهتر از آن، میلیاردها انسان را تحت تأثیر قرار دهند. همه باید یک راهکار بنیادی را بهکار گیرند که این راهکار دستکم یک عنصر برای یادآوری داستانهای علمی، تخیلی داشته باشد. همگی آنها باید فناوریهایی را برگزینند که هماکنون یا در آینده نزدیک، دست یافتنی باشند. اما به گفته دووال، یک اصل یکپارچه دیگر هم هست که سه معیار را به یکدیگر متصل میکند: هیچ ایدهای نباید فزونشی باشد (یعنی روند آن مستلزم قدمهای ریز به تعداد زیاد باشد و نه قدمهای بلند و تعداد کم). دووال اعتراف میکند که ممکن است این حرف خیلی کلیشهای بهنظر برسد؛ جلوگیری دره سیلیکون از «قبول خطرپذیریهای عظیم» عبارتی پیشوپا افتاده و سخیف شده است، اما او و همکارانش به دلایل ایدئولوژیک نیست که گرایش به قدمهای کوچک را طرد میکنند. این باور آنها دلایل عملی دارد.
او میگوید: «انجام تقریباً هر کاری در این دنیا سخت است. برخاستن از تختخواب در صبح نیز ممکن است برای من سخت باشد. اما تاختن به یک مشکل با ابعاد دو برابر یا ده برابر، به اندازه دو برابر یا ده برابر سختتر نیست.»
دووال اصرار دارد که اغلب اوقات حمله کردن به بزرگترین مشکلها آسانتر از «تلاش برای بهبود بخشیدن پنج یا دو درصدی به نمونه موجود، با طی یک فرآیند طولانی است.»بر اساس گفته او، مثلاً خودرو را در نظر بگیرید، اگر بخواهید یک خودرو با مصرف سه لیتر در هر صد کیلومتر بسازید، کار زیادی به گردن شما خواهد بود، با این حال، هنوز هم تأثیر زیادی روی مشکل بنیادین منابع سوختی و انتشار گازهای سمی نمیگذارد. اما اگر بخواهید یک خودرو با مصرف کمتر از نیم لیتر در هر صد کیلومتر بسازید (که در اصل به مشکل بنیادین موجود حمله میکند) لاجرم از عرف رها میشوید، زیرا نمیتوانید طراحی موجود را تا این اندازه بهبود بخشید.
در مقابل، باید از نو آغاز کنید و دوباره بررسی کنید که یک خودرو در اصل چیست. باید به انواع موتورها و سوختها فکر کنید یا به مواد عصر فضا فکر کنید که وزن کمی داشته باشند و دوام آهن که فیزیک حملونقل را تغییر میدهد یا اینکه در مقابل اختراع یک جایگزین جدید، اساساً ایده خودرو را کامل دور بریزید. سپس شاید (فقط شاید)، به چیزی برسید که برای اکس ارزش داشته باشد.
به روش گوگل اکس
ایدههای دیوانهوار باید از آزمایشهای سخت، جان سالم به در ببرند. در این قسمت فرآیند طیشده در یک نمونه را مشاهده میکنید: پروژه لون برای عرضه وایفای.
1- مشکل شناسایی شد: گروه Rapid Evaluation در گوگل اکس در جریان معضلاتی قرار میگیرند که ارزش پیگیری دارند. Project Loon در اصل به مثابه ایدهای در زمینه اتصال دستگاههای قابل حمل گوناگون آغاز شد. اما در ژوئن 2011، ریچ دووال، سرپرست Rapid Eval، تصمیم گرفت تمرکز را به سمت افزایش دسترسی به اینترنت در مناطق روستایی یا فقیر سوق دهد.
2- ایده توسعه یافت: لاکهید روی یک هواناو ارتباطی در ارتفاع کار میکند که بتواند در یک نقطه ثابت بماند، اما ساکن نگه داشتن چنان ساز و برگی کار بسیار دشواری است. دووال بینش دیگری داشت: اگر یک هواناو به هوا رود و یکی دیگر هم پشت آن باشد چطور؟ به بیان دیگر: بالن.
3- راهکار آزمایش شد: دووال تعدادی بالن هواشناسی 80 دلاری را بهصورت آنلاین خریداری کرد و فرستندههای رادیویی را درون جعبهای سوار کرد که قابل پیوست بود. سپس او این وسیله ابداعی را در مخزن آب سن لویی، در فاصله یک ساعتی گوگل، به هوا فرستاد و در زیر آن سوار بر سوباروی خود آن را دنبال کرد.
4- نمونه اولیه ساخته شد: مدیران اکس در ماه اوت 2011 رسماً مجوز آغاز پروژه لون را صادر کردند و گروهی را مأمور ساخت ناوگان کوچکی از نمونههای اولیه کردند. زر میچ هاینریک کار روی یک آنتن لون را آغاز کرد؛ اعضای گروهش یک سرای کوچک در کارگاه خود ساختند تا ببینند آنتن چگونه میتواند به محل اقامت مشتریها ضمیمه شود.
5- محصول معرفی شد: اکس مایک کسِدیِ کارآفرین را وارد میدان کرد تا رونمایی از پروژه را به منزله یک کسبوکار واقعی مدیریت کند. قدم نخست یک برنامه آزمایشی در نیوزیلند بود؛ جایی که در ژوئن 2013، لون برای مدتی بهصورت زنده کار کرد. چنانکه اکس توجه سرویسدهندههای جهانی ارتباطی را جلب کرده است، گروه به این فکر میکند که چه نوع الگوی کسبوکاری مناسبترین مورد برای این کار است.