۰۱/۱/۲۷، ۱۲:۵۲ عصر
?فرض کنید زن و مردی که هر دو نیاز شدیدی به قدرت دارند با هم ازدواج می کنند. کاملا قابل پیش بینی است که چه زندگی پر تنشی خواهند داشت، زیرا هر کدام از آنها، طبق نیاز ژنتیکی اش به قدرت، می خواهد بر دیگری اعمال قدرت کند و حرف خود را بر کرسی بنشاند.
?در اینجا نیز شایع ترین سوء تفاهم این است که همسرم مرا دوست ندارد وگرنه این همه زور نمی گفت؛ حال آنکه ماجرا ربطی به عشق ندارد.
?تضاد در حوزه عشق و احساس تعلق
?ملاک سنجش این نیاز، میزان محبتی است که فرد به دیگری ارائه می دهد، نه میزان محبتی که دوست دارد تحویل بگیرد.
?اگر زن و شوهر، هر دو نیاز بالایی به عشق و احساس تعلق داشته باشند، مدام نسبت به یکدیگر محبت می کنند و از این نظر، زندگی گرمی خواهند داشت؛ اما ممکن است این نیاز در یکی بالا و در دیگری پایین باشد. در چنین وضعی، آن که نیاز بالاتری دارد، چون به همان میزان که محبت می دهد، محبت نمی گیرد، دچار این باور می شود که همسرش او را دوست ندارد.
?در حالی که اغلب همسرش هم او را دوست دارد ولی به صورت ژنتیکی طوری برنامه ریزی شده است که نمی تواند (نه این که نمی خواهد) به اندازه طرف مقابل، ابراز عشق کند.
?اگر دو طرف، در این حوزه نیاز اندکی داشته باشند زندگی شان مختل نمی شود، زیرا تعادل مهرورزی برقرار است.
?تضاد در حوزه نیاز به آزادی
?کسی که نمی تواند اراده دیگران را تاب بیاورد و دوست دارد مطابق میل خود زندگی کند، هر جا خواست برود و هر کاری خواست انجام دهد، نیازش به آزادی در حد بالایی است.
?اگر دو نفر که نیاز به آزادی در آنها زیاد است، با یکدیگر ازدواج کنند، امکان این که درگیر تنش ارتباطی شوند وجود دارد، زیرا هر کدام از آنها دوست دارند جدا از هم و بدون قید و بندهای یکدیگر زندگی کنند. البته منظور الزاما اقداماتی که جامعه آنها را غیراخلاقی می داند نیست بلکه در حالت احساس نیاز شدید به آزادی، افراد تعهد به طرف مقابل را نادیده می گیرند.
?مثلا دوست دارند تنهایی به سینما بروند تا این که با شریک زندگی خود مشورت کنند که کدام فیلم را ببینند، کدام سینما بروند.
?زندگی های مشترک افرادی که هر دو طرف شدیدا نیازمند آزادی و فردیت هستند، در خطر تنش و طلاق است. احتمالا بسیاری از زوج هایی که طلاق نگرفته اند ولی در خانه های جدا از هم زندگی می کنند، افرادی هستند که به شدت نیازمند آزادی اند و فردگرایی شان بالاست.
?تضاد در حوزه تفریح و لذت
?اگر این نیاز در یکی بالا و در دیگری پایین باشد، مشکل ارتباطی ایجاد می شود. مثلاً فرض کنید کودک درون مرد هنوز زنده است و شادی می کند و علاقمند به یادگیری و خنده است و با بچه های فامیل بازی می کند، اما زن، این چنین نیست و حتی به سختی می خندد.
?در این فرض، زن، شوهر خود را موجودی لوده و مسخره تصور می کند و مرد هم زنش را فردی متکبر و بی روح.
?اگر این نیاز در هر دو بالا باشد، زندگی شان از این منظر، می تواند پر شور و هیجان باشد. اگر هم هر دو نیاز اندکی به تفریح و لذت داشته باشند، لااقل در خصوص این نیاز اساسی، با هم دعوا نخواهند کرد.
️بهترین روابط در حالتی شکل می گیرد که میزان نیازها طبق فرمول زیر باشد:
️نیاز دو طرف به قدرت و آزادی، کم باشد.
️نیاز دو طرف به عشق و تعلق خاطر و لذت و تفریح، زیاد باشد.
️نیاز دو طرف به بقا، متوسط باشد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
?در اینجا نیز شایع ترین سوء تفاهم این است که همسرم مرا دوست ندارد وگرنه این همه زور نمی گفت؛ حال آنکه ماجرا ربطی به عشق ندارد.
?تضاد در حوزه عشق و احساس تعلق
?ملاک سنجش این نیاز، میزان محبتی است که فرد به دیگری ارائه می دهد، نه میزان محبتی که دوست دارد تحویل بگیرد.
?اگر زن و شوهر، هر دو نیاز بالایی به عشق و احساس تعلق داشته باشند، مدام نسبت به یکدیگر محبت می کنند و از این نظر، زندگی گرمی خواهند داشت؛ اما ممکن است این نیاز در یکی بالا و در دیگری پایین باشد. در چنین وضعی، آن که نیاز بالاتری دارد، چون به همان میزان که محبت می دهد، محبت نمی گیرد، دچار این باور می شود که همسرش او را دوست ندارد.
?در حالی که اغلب همسرش هم او را دوست دارد ولی به صورت ژنتیکی طوری برنامه ریزی شده است که نمی تواند (نه این که نمی خواهد) به اندازه طرف مقابل، ابراز عشق کند.
?اگر دو طرف، در این حوزه نیاز اندکی داشته باشند زندگی شان مختل نمی شود، زیرا تعادل مهرورزی برقرار است.
?تضاد در حوزه نیاز به آزادی
?کسی که نمی تواند اراده دیگران را تاب بیاورد و دوست دارد مطابق میل خود زندگی کند، هر جا خواست برود و هر کاری خواست انجام دهد، نیازش به آزادی در حد بالایی است.
?اگر دو نفر که نیاز به آزادی در آنها زیاد است، با یکدیگر ازدواج کنند، امکان این که درگیر تنش ارتباطی شوند وجود دارد، زیرا هر کدام از آنها دوست دارند جدا از هم و بدون قید و بندهای یکدیگر زندگی کنند. البته منظور الزاما اقداماتی که جامعه آنها را غیراخلاقی می داند نیست بلکه در حالت احساس نیاز شدید به آزادی، افراد تعهد به طرف مقابل را نادیده می گیرند.
?مثلا دوست دارند تنهایی به سینما بروند تا این که با شریک زندگی خود مشورت کنند که کدام فیلم را ببینند، کدام سینما بروند.
?زندگی های مشترک افرادی که هر دو طرف شدیدا نیازمند آزادی و فردیت هستند، در خطر تنش و طلاق است. احتمالا بسیاری از زوج هایی که طلاق نگرفته اند ولی در خانه های جدا از هم زندگی می کنند، افرادی هستند که به شدت نیازمند آزادی اند و فردگرایی شان بالاست.
?تضاد در حوزه تفریح و لذت
?اگر این نیاز در یکی بالا و در دیگری پایین باشد، مشکل ارتباطی ایجاد می شود. مثلاً فرض کنید کودک درون مرد هنوز زنده است و شادی می کند و علاقمند به یادگیری و خنده است و با بچه های فامیل بازی می کند، اما زن، این چنین نیست و حتی به سختی می خندد.
?در این فرض، زن، شوهر خود را موجودی لوده و مسخره تصور می کند و مرد هم زنش را فردی متکبر و بی روح.
?اگر این نیاز در هر دو بالا باشد، زندگی شان از این منظر، می تواند پر شور و هیجان باشد. اگر هم هر دو نیاز اندکی به تفریح و لذت داشته باشند، لااقل در خصوص این نیاز اساسی، با هم دعوا نخواهند کرد.
️بهترین روابط در حالتی شکل می گیرد که میزان نیازها طبق فرمول زیر باشد:
️نیاز دو طرف به قدرت و آزادی، کم باشد.
️نیاز دو طرف به عشق و تعلق خاطر و لذت و تفریح، زیاد باشد.
️نیاز دو طرف به بقا، متوسط باشد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.