۹۴/۹/۲۱، ۰۱:۲۲ صبح
ارتباط شما با رئیس نقش تعیین کننده ای در تجربه ی کاری شما دارد. رابطه ی خوب احتمال گرفتن نقشهای خوب، بازخورد مفید و تشخیص میزان همکاری شما را افزایش می دهد. رابطه ی بد عکس اینها را نتیجه خواهد داد. اگر ارتباط شما با مدیر خشک، سرد، دور یا زوری است، کار و مسیر شغلی شما بدون شک آسیب خواهد دید. خبر خوب اینکه راههایی وجود دارند تا شرایط بد را تغییر دهید.
در ابتدا، منبع احساسات مدیر خود را در پیدا کنید. به منظور انجام بهتر این کار سعی کنید احساس بدی که از دوست داشته نشدن توسط مدیر خود دارید را ندیده بگیرید و در عوض بطور بی غرضانه ای برای فهمیدن هر آنچه در حال اتفاق افتادن است تمرکز کنید. حتی قبل از اینکه نتیجه بگیرید رئیستان از شما خوشش نمی آید، این احتمال را در نظر بگیرید که شاید به اشتباه قضاوت کرده اید و رفتاری که ناشی از فشار و استرس کاری بوده است را توهین به شخصیت خود فرض کرده اید. با یک یا دو نفر از هم تیمی های خود که به آنها اعتماد دارید موضوع را مطرح کنید تا ببینید نگرانی شما بجاست یا خیر، شاید آنها به شما اطمینان دهند که همه چیز خوب است.
اگر شواهدی یافتید که چیز بدی در رابطه اتان وجود دارد، به دنبال علل ریشه ای بگردید. به کلماتی که رئیستان حین حرف زدن با شما انتخاب میکند گوش دهید و به زبان بدنش نگاه کنید، هر دوی اینها به شما سرنخهایی خواهید داد.
اینها چند دلیل و بهترین روش مقابله با آنهاست:
۱- رئیس فکر میکند شما بی کفایت هستید و مهارت کافی ندارید.
نگرانی در مورد توانایی شما برای انجام یک شغل را احتمالا بتوانید در ناامیدی و رفتار عصبی مدیریت ذره بینی ببینید. زبان بدن رئیس شما نگرانی های او را بروز خواهد داد، مثلا حین انجام کار مدام به کار شما سرک بکشد و بررسی کند که به درستی کارتان را انجام میدهید یا خیر یا حرکات عصبی دست و پای او. یا شاید ببینید وظایف مهم یا پرخطر را به شخص دیگری واگذار کند.
راه حل بلندمدت این است که در کار خود نتایج خوبی بدست بیاورید و پیوسته کار با کیفیت ارائه دهید. در کوتاه مدت، از هر کاری که نشان از عدم توانایی شماست پرهیز کنید. برای مثال، کم سوال بپرسید. اینکه مدام از رئیس خود سوال کنید برای رئیس شما نشان از این دارد که نمیدانید چه کاری انجام میدهید. وقتی فهمیدید مسیر درست انجام کار چیست، فهم خودا از موقعیت و روشی که اتخاذ میکنید را بیان کنید. مدعی و شفاف باشید. اعتماد به نفس خود را با افزایش مهارتهایتان افزایش دهید. به دنبال فرصتهایی باشید تا یاد بگیرید و مربیگری کنید و چیزی که می دانید را به دیگران هم یاد بدهید. اگر اینها کمکی نکرد، همیشه می توانید از رئیس خود بپرسید: ” چه چیزی به شما این اطمینان را می دهد که من هم می توانم در اینجا موفق باشم؟ ”
۲- رئیس سبک کار شما را دوست ندارد.
احتمال دارد شما فردی با عملکرد بالا باشید اما رئیستان آن را نپسندد چون سبک کاری شما با او هماهنگ نیست. در این حالت، متوجه خواهید شد که توصیه ها و اصلاحات رئیس بیشتر درمورد کاری که میکنید نیست، بلکه درمورد نحوه انجام آن کار است. ممکن است در یک جلسه با شما مخالفت کند، اما همان نظر را با کلماتی دیگر بیان کند. اگر سبک شما و رئیستان یکسان نباشد، شما خواهید فهمید، چون حتی در آرامترین برخوردها و صحبتها تنش را حس خواهید کرد.
راز رفع این تضاد، یافتن دو یا سه چیز کوچک است که با تغییر آنها، تفاوت زیادی ایجاد خواهید کرد. اگر تیم شما از ابزار ارزیابی شخصیت استفاده کرده است، از آن استفاده کنید و ببینید چه چیزهایی می توانید پیدا کنید. اگر نه، توجه کنید و ببینید میتوانید نقاط اصطکاک را پیدا کنید. یکی از رایجترین آنها نحوه ی روبروشدن شما با موضوعات و مسائل مختلف است. سعی کنید سبک ارتباط برقرار کردن خود را سازگار کنید و ببینید رئیس چه عکس العملی خواهد داشت. به همکار یا هم تیمی های خود که رئیس آنها را دوست دارد دقت کنید، این کار به شما سرنخهایی خواهد داد. منبع رایج دیگر اصطکاک میزان ساخت یافته بودن طرز فکر شماست. اگر رئیستان خیلی ساخت یافته است، سعی کنید نیازهای او را با جزئیات زیاد و با دقت رفع کنید، در غیر این صورت صحبتهای خود را در سطح مفهومی نگه دارید.
۳- رئیس شما را درک نمیکند.
نوشته های زیادی در مورد تفاوت نسلها در محل کار و تفاوت در ارزشها و توقعات آنها وجود دارد. مطمئنا برخی تضادها بین مدیر و کارکنان ریشه در تفاوتهای نسلی دارد، اما برخی به علت تفاوت در سن و مرحله در مسیر شغلی و زندگی است. ممکن است رئیستان خیلی از شما بزرگتر باشد و نتواند درک کند که شما میتوانید همزمان با کارکردن، موسیقی هم گوش دهید. یا نتواند درک کند که به علت سن پایین باید راس ساعت محل کار را ترک کنید تا زودتر خود را به خانه برسانید. همچنین می تواند به علت تفاوت در جنسیت یا علائق فردی باشد.
استفاده کردن او از مثال ها و استعاره هایی که برای شما بی معنی است، بکار بردن جملات طعنه آمیز و شوخی های نامناسب، رسمی برخورد کردن در خارج از ساعات کاری؛ از جمله علائمی است که نشان میدهد رئیستان شما را درک نمیکند.
اگر حس میکنید که رئیس شما نمیتواند با شما شخصا ارتباط برقرار کند، سعی کنید حتی کوچکترین نقاط اتصالی که میتواند شما را به هم نزدیک کند را ایجاد کنید. مکالمه ای را با سوالاتی مثل ” نظر شما در مورد این وضعیت چیست؟” “چه تجربیاتی داشته اید که تفکرات شما را اینگونه شکل داده؟ ” ” به چه چیزی فکر نکرده ام؟” شروع کنید و بعد به پاسخهای او گوش دهید و یاد بگیرید و هر چه میشنوید را منعکس کنید. همچنین بیان دیدگاه خود برای اینکه رئیستان بفهمد شما چطور فکر میکنید میتواند ارزشمند باشد. مثلا: ” خیلی جالبه چون من تجربه های متفاوتی داشته ام، تجربیات من … بوده”
در نهایت هر دو برای دیدگاه طرف مقابل ارزش قائل خواهید شد. وقتی حس کردید سازگاریهای بوجود آمده است، سعی کنید سوالاتی در مورد فعالیت ها و علائق خارج از محیط کار بپرسید. گاهی اوقات نقاط مشترکی پیدا خواهید کرد که به شما کمک میکند بهتر ارتباط پیدا کنید.
۴- رئیس احساس امنیت نمی کند.
سختترین موقعیت وقتی است که رئیستان شما را به این علت دوست ندارد که شما فردی موفق، باهوش و با اعتماد به نفس هستید و او احساس ناامنی می کند و شما را تهدیدی برای خود می بیند. یکی از نشانه های ناامنی، رفتار نامعقول و دمدمی رئیس است. وقتی همه چیز خوب است و رئیس اعتماد به نفس دارد، شاید رابطه ای خیلی دوستانه داشته باشید؛ اما آن لحظه ای که چیزی بگویید که برای او ناخوشایند باشد، خشم، دشمنی و حالت تدافعی خواهید دید. برای مثال، در یک مکالمه ی پربار در مورد پروژه ی جدید، اگر شما سهوا چیزی بگویید که رئیستان فکر کند شما چیزی میدانید که او نمیداند، مکالمه به سمتی خواهد رفت که ارزش خود را از دست خواهد داد. می تواند منجر به حالت دفاعی شود (” من آن موضوع را می دانستم”) یا مخالفت با نظر شما ( “فکر نمی کنم این روش درست باشد”).
چند روش برای برقراری ارتباط با این نوع رؤسا وجود دارد. اینکه طوری عمل کنید که بنظر برسد توانایی زیاد یا هوش بالایی ندارید، روش خوب و ماندگاری نیست و ممکن است به اعتبار شما در سازمان آسیب بزند.
بهترین کار این است که بخشی از موفقیت و اعتماد به نفستان را به مدیر خود بدهید. فرصت هایی بیابید تا از او بپرسید برای یک مشکل چه راه حلی دارد و بعد برای همکاری و راه حلش ارزش قائل شوید. ” بنظر میرسد راه حلی که ارائه داده اید مفید بوده، ممنون بخاطر نظراتتون، بهم کمک کرد تا این مسئله رو حل کنم“.
وقتی رفتار تدافعی مشاهده کردید، آرام شوید و سوالاتی محترمانه تر بپرسید، مثلا: ” کمکم کنید بفهمم…” یا ” چطور باید در مورد این مسئله فکر کنم؟”
غالبا برای یک برخورد تند آماده باشید و به یاد داشته باشید که علت آن احساس ناامنی است و ایراد از شما نیست.
اینکه فکر کنید رئیس شما را دوست ندارد باعث تضعیف روحیه می شود. به این موضوع به عنوان یک بیزاری همیشگی نگاه نکنید و در عوض به این فکر کنید که ” دلیل این برخوردش این نیست که من را دوست ندارد، بلکه به خاطر این است که من را باور ندارد.”
مهم نیست که در چه موقعیتی هستید یا علت مسئله چیست، کارتان را انجام دهید، اعتباری که کسب می کنید را به اشتراک بگذارید و بپرسید به چه شخص دیگری میتوانید کمک کنید.
اینها استراتژی هایی امتحان شده و درست برای ایجاد یک رابطه محکم با رئیستان است.
در ابتدا، منبع احساسات مدیر خود را در پیدا کنید. به منظور انجام بهتر این کار سعی کنید احساس بدی که از دوست داشته نشدن توسط مدیر خود دارید را ندیده بگیرید و در عوض بطور بی غرضانه ای برای فهمیدن هر آنچه در حال اتفاق افتادن است تمرکز کنید. حتی قبل از اینکه نتیجه بگیرید رئیستان از شما خوشش نمی آید، این احتمال را در نظر بگیرید که شاید به اشتباه قضاوت کرده اید و رفتاری که ناشی از فشار و استرس کاری بوده است را توهین به شخصیت خود فرض کرده اید. با یک یا دو نفر از هم تیمی های خود که به آنها اعتماد دارید موضوع را مطرح کنید تا ببینید نگرانی شما بجاست یا خیر، شاید آنها به شما اطمینان دهند که همه چیز خوب است.
اگر شواهدی یافتید که چیز بدی در رابطه اتان وجود دارد، به دنبال علل ریشه ای بگردید. به کلماتی که رئیستان حین حرف زدن با شما انتخاب میکند گوش دهید و به زبان بدنش نگاه کنید، هر دوی اینها به شما سرنخهایی خواهید داد.
اینها چند دلیل و بهترین روش مقابله با آنهاست:
۱- رئیس فکر میکند شما بی کفایت هستید و مهارت کافی ندارید.
نگرانی در مورد توانایی شما برای انجام یک شغل را احتمالا بتوانید در ناامیدی و رفتار عصبی مدیریت ذره بینی ببینید. زبان بدن رئیس شما نگرانی های او را بروز خواهد داد، مثلا حین انجام کار مدام به کار شما سرک بکشد و بررسی کند که به درستی کارتان را انجام میدهید یا خیر یا حرکات عصبی دست و پای او. یا شاید ببینید وظایف مهم یا پرخطر را به شخص دیگری واگذار کند.
راه حل بلندمدت این است که در کار خود نتایج خوبی بدست بیاورید و پیوسته کار با کیفیت ارائه دهید. در کوتاه مدت، از هر کاری که نشان از عدم توانایی شماست پرهیز کنید. برای مثال، کم سوال بپرسید. اینکه مدام از رئیس خود سوال کنید برای رئیس شما نشان از این دارد که نمیدانید چه کاری انجام میدهید. وقتی فهمیدید مسیر درست انجام کار چیست، فهم خودا از موقعیت و روشی که اتخاذ میکنید را بیان کنید. مدعی و شفاف باشید. اعتماد به نفس خود را با افزایش مهارتهایتان افزایش دهید. به دنبال فرصتهایی باشید تا یاد بگیرید و مربیگری کنید و چیزی که می دانید را به دیگران هم یاد بدهید. اگر اینها کمکی نکرد، همیشه می توانید از رئیس خود بپرسید: ” چه چیزی به شما این اطمینان را می دهد که من هم می توانم در اینجا موفق باشم؟ ”
۲- رئیس سبک کار شما را دوست ندارد.
احتمال دارد شما فردی با عملکرد بالا باشید اما رئیستان آن را نپسندد چون سبک کاری شما با او هماهنگ نیست. در این حالت، متوجه خواهید شد که توصیه ها و اصلاحات رئیس بیشتر درمورد کاری که میکنید نیست، بلکه درمورد نحوه انجام آن کار است. ممکن است در یک جلسه با شما مخالفت کند، اما همان نظر را با کلماتی دیگر بیان کند. اگر سبک شما و رئیستان یکسان نباشد، شما خواهید فهمید، چون حتی در آرامترین برخوردها و صحبتها تنش را حس خواهید کرد.
راز رفع این تضاد، یافتن دو یا سه چیز کوچک است که با تغییر آنها، تفاوت زیادی ایجاد خواهید کرد. اگر تیم شما از ابزار ارزیابی شخصیت استفاده کرده است، از آن استفاده کنید و ببینید چه چیزهایی می توانید پیدا کنید. اگر نه، توجه کنید و ببینید میتوانید نقاط اصطکاک را پیدا کنید. یکی از رایجترین آنها نحوه ی روبروشدن شما با موضوعات و مسائل مختلف است. سعی کنید سبک ارتباط برقرار کردن خود را سازگار کنید و ببینید رئیس چه عکس العملی خواهد داشت. به همکار یا هم تیمی های خود که رئیس آنها را دوست دارد دقت کنید، این کار به شما سرنخهایی خواهد داد. منبع رایج دیگر اصطکاک میزان ساخت یافته بودن طرز فکر شماست. اگر رئیستان خیلی ساخت یافته است، سعی کنید نیازهای او را با جزئیات زیاد و با دقت رفع کنید، در غیر این صورت صحبتهای خود را در سطح مفهومی نگه دارید.
۳- رئیس شما را درک نمیکند.
نوشته های زیادی در مورد تفاوت نسلها در محل کار و تفاوت در ارزشها و توقعات آنها وجود دارد. مطمئنا برخی تضادها بین مدیر و کارکنان ریشه در تفاوتهای نسلی دارد، اما برخی به علت تفاوت در سن و مرحله در مسیر شغلی و زندگی است. ممکن است رئیستان خیلی از شما بزرگتر باشد و نتواند درک کند که شما میتوانید همزمان با کارکردن، موسیقی هم گوش دهید. یا نتواند درک کند که به علت سن پایین باید راس ساعت محل کار را ترک کنید تا زودتر خود را به خانه برسانید. همچنین می تواند به علت تفاوت در جنسیت یا علائق فردی باشد.
استفاده کردن او از مثال ها و استعاره هایی که برای شما بی معنی است، بکار بردن جملات طعنه آمیز و شوخی های نامناسب، رسمی برخورد کردن در خارج از ساعات کاری؛ از جمله علائمی است که نشان میدهد رئیستان شما را درک نمیکند.
اگر حس میکنید که رئیس شما نمیتواند با شما شخصا ارتباط برقرار کند، سعی کنید حتی کوچکترین نقاط اتصالی که میتواند شما را به هم نزدیک کند را ایجاد کنید. مکالمه ای را با سوالاتی مثل ” نظر شما در مورد این وضعیت چیست؟” “چه تجربیاتی داشته اید که تفکرات شما را اینگونه شکل داده؟ ” ” به چه چیزی فکر نکرده ام؟” شروع کنید و بعد به پاسخهای او گوش دهید و یاد بگیرید و هر چه میشنوید را منعکس کنید. همچنین بیان دیدگاه خود برای اینکه رئیستان بفهمد شما چطور فکر میکنید میتواند ارزشمند باشد. مثلا: ” خیلی جالبه چون من تجربه های متفاوتی داشته ام، تجربیات من … بوده”
در نهایت هر دو برای دیدگاه طرف مقابل ارزش قائل خواهید شد. وقتی حس کردید سازگاریهای بوجود آمده است، سعی کنید سوالاتی در مورد فعالیت ها و علائق خارج از محیط کار بپرسید. گاهی اوقات نقاط مشترکی پیدا خواهید کرد که به شما کمک میکند بهتر ارتباط پیدا کنید.
۴- رئیس احساس امنیت نمی کند.
سختترین موقعیت وقتی است که رئیستان شما را به این علت دوست ندارد که شما فردی موفق، باهوش و با اعتماد به نفس هستید و او احساس ناامنی می کند و شما را تهدیدی برای خود می بیند. یکی از نشانه های ناامنی، رفتار نامعقول و دمدمی رئیس است. وقتی همه چیز خوب است و رئیس اعتماد به نفس دارد، شاید رابطه ای خیلی دوستانه داشته باشید؛ اما آن لحظه ای که چیزی بگویید که برای او ناخوشایند باشد، خشم، دشمنی و حالت تدافعی خواهید دید. برای مثال، در یک مکالمه ی پربار در مورد پروژه ی جدید، اگر شما سهوا چیزی بگویید که رئیستان فکر کند شما چیزی میدانید که او نمیداند، مکالمه به سمتی خواهد رفت که ارزش خود را از دست خواهد داد. می تواند منجر به حالت دفاعی شود (” من آن موضوع را می دانستم”) یا مخالفت با نظر شما ( “فکر نمی کنم این روش درست باشد”).
چند روش برای برقراری ارتباط با این نوع رؤسا وجود دارد. اینکه طوری عمل کنید که بنظر برسد توانایی زیاد یا هوش بالایی ندارید، روش خوب و ماندگاری نیست و ممکن است به اعتبار شما در سازمان آسیب بزند.
بهترین کار این است که بخشی از موفقیت و اعتماد به نفستان را به مدیر خود بدهید. فرصت هایی بیابید تا از او بپرسید برای یک مشکل چه راه حلی دارد و بعد برای همکاری و راه حلش ارزش قائل شوید. ” بنظر میرسد راه حلی که ارائه داده اید مفید بوده، ممنون بخاطر نظراتتون، بهم کمک کرد تا این مسئله رو حل کنم“.
وقتی رفتار تدافعی مشاهده کردید، آرام شوید و سوالاتی محترمانه تر بپرسید، مثلا: ” کمکم کنید بفهمم…” یا ” چطور باید در مورد این مسئله فکر کنم؟”
غالبا برای یک برخورد تند آماده باشید و به یاد داشته باشید که علت آن احساس ناامنی است و ایراد از شما نیست.
اینکه فکر کنید رئیس شما را دوست ندارد باعث تضعیف روحیه می شود. به این موضوع به عنوان یک بیزاری همیشگی نگاه نکنید و در عوض به این فکر کنید که ” دلیل این برخوردش این نیست که من را دوست ندارد، بلکه به خاطر این است که من را باور ندارد.”
مهم نیست که در چه موقعیتی هستید یا علت مسئله چیست، کارتان را انجام دهید، اعتباری که کسب می کنید را به اشتراک بگذارید و بپرسید به چه شخص دیگری میتوانید کمک کنید.
اینها استراتژی هایی امتحان شده و درست برای ایجاد یک رابطه محکم با رئیستان است.