محصولات خوب، استراتژی خوب؛ چرا موفق نیستیم؟ - نسخهی قابل چاپ +- باشگاه کاربران روماک (https://forum.romaak.ir) +-- انجمن: انجمن مدیریت و بازاریابی (https://forum.romaak.ir/forumdisplay.php?fid=74) +--- انجمن: مدیریت و کسب و کار (https://forum.romaak.ir/forumdisplay.php?fid=29) +--- موضوع: محصولات خوب، استراتژی خوب؛ چرا موفق نیستیم؟ (/showthread.php?tid=1527) |
محصولات خوب، استراتژی خوب؛ چرا موفق نیستیم؟ - saberi - ۹۵/۶/۲۹ فرهنگ سازمانی موضوعی است كه به تازگی در دانش مديريت و رفتار سازمانی مطرح میشود. با بررسی كه توسط گروهی از انديشمندان علم مديريت صورت گرفته، فرهنگ سازمانی به عنوان يكی از مؤثرترين عوامل پيشرفت سازمانها شناخته شده است. فرهنگ سازمانی به عنوان مجموعهای از باورها و ارزشهای مشترك، بر رفتار و انديشه اعضای سازمان اثر میگذارد و میتواند نقطه شروعی برای حركت و پيشرفت باشد. شما محصول و خدمات خوبی دارید. استراتژی خوبی دارید. پس چرا موفق نیستید؟ شاید به این خاطر که قطعه مهم پازل خود را گم کردهاید: «فرهنگ». آنچه از شواهد و قرائن برمیآید، علت موفقیت اکثر برندهای سودآور جهان، یک فرمول ثابت و ساده است. برای پیدا کردن این فرمول، ابتدا ببینید که وقتی به شرکتهایی فکر میکنید که به خاطر فرهنگشان یک مزیت رقابتی (مزیت رقابتی یا Competitive Advantage یک مفهوم کسب و کار است که توصیفگر ویژگیهای است که به یک کسب و کار اجازه میدهد بهتر از رقبایش عمل کند) ایجاد کردهاند، چه برندهایی به ذهنتان میرسند. اگر این سوال را از رهبران تجاری بپرسید، نام برخی از شرکتهای همیشگی را خواهید شنید: اپل، دیزنی، فیسبوک، جیایی، گوگل، جانسون اند جانسون، نایک و غیره. این شرکتها غیر از آن که بخاطر سرمایهگذاری در فرهنگ خودشان شناخته شده هستند، قاعده به مراتب مهمتری در مورد این برندها برای سرمایهگذاران وجود دارد. این قاعده چیست؟ آنها هرساله خودشان معیارهایی را برای رشد سودآوری صنایع خود، تعیین میکنند. با کمی بررسی دقیقتر، در هر یک از این شرکتها یک فرمول را میتوان یافت: محصول/خدمات + استراتژی خوب + مدیریت فرهنگ ارادی= رخداد جادوی موفقیت در مقابل، اگر طرز فکر جمعی تیم اجرایی رهبری کننده سازمانهایی را بررسی کنید که با مشکلات جدی دست و پنجه نرم میکنند، در مییابید که این شرکتها به طورانحصاری روی دو مولفه اول این فرمول (محصول/ خدمات و استراتژی) تمرکز کردهاند و از تاثیر به سزای مولفه سوم یعنی مدیریت ارادی فرهنگ، غافل ماندهاند. آنها فرهنگ را نادیده میگیرند نه به این خاطر که از اهمیت فرهنگ غافل هستند، بلکه به این خاطر که نمیدانند فرهنگ چقدرمهم است و این که چگونه آن را بسازند و مدیریت کنند. شما چگونه فرهنگ را مدیریت میکنید؟ همانند هر شغل دیگری، شخص قبل از تسلط بر یک مهارت، باید اصول اولیه آن را بیاموزد. در ادامه این بحث سه اصل مدیریت ارادی فرهنگ را عنوان میکنیم: 1- از فرهنگ یک مکالمه چپ مغزی بسازید به عبارت سادهتر، فرهنگ روشی است که مردم فکر میکنند و عمل میکنند تا کارها را به سرانجام برسانند. رهبرانی که ارتباطی میان فرهنگ موجود و نتایج موجود نمیبینند، هیچ وقت برای این موضوع وقت ندارند. درک این موضوع که فرهنگ موجود میتواند نتایج موجود را به دنبال داشته باشد، کافی است تا بدانیم باید وقت مناسبی را به آن اختصاص دهیم. بدون درک این ارتباط، به مدیریت فرهنگ همیشه به عنوان یک تمرین راست مغزی اثیری نگاه میشود که سریعاً به منابع انسانی واگذار میگردد. مدیریت فرهنگ همچنان یک مبحث باقی خواهد ماند و هرگز مطالبات استراتژی در خصوص آنها صورت نخواهد گرفت. تا زمانی که عبارت " فرهنگ نتایج را میسازد" ملکه ذهن تمام اعضای تیم اجرایی نگردد، تعهدی برای ارزش نهادن به فرهنگ به اندازه استراتژی وجود نخواهد داشت. 2- از انجام مبارزات پوستری بپرهیزید اکثر تلاشهای صورت گرفته در مدیریت فرهنگ به قرار دادن تعریف فرهنگ مطلوب ( ارزشهای اصلی، رفتارهای جذاب و غیره) در پدهای ماوس، محافظ صفحه نمایش و پوسترهایی ختم میشود که معمولاً توسط منابع انسانی صورت میگیرند. با علم بر این که فرهنگ واقعی است، تعریف حالت مطلوب، در واقع ابزاری است برای تمسخر مناقضاتی که در فرهنگ کنونی دیده میشوند. در نهایت، تلاش برای تغییر به هیچ رفتار معناداری ختم نمیگردد. وقتی تجربیات ارادی رهبران و مدیران جایگزین مبارزات پوستری میشوند، تغییر فرهنگ شکل تاکتیکی و واقعی به خود میگیرد. برای مثال، وقتی رهبران در تمام جلساتی که با کارمندان پیرامون فرهنگ مطلوب برگزار میگردد، تعمداً روی شناخت افراد از فرهنگ تمرکز میکنند، آن جنبش و حرکت رخ میدهد. وقتی آنها داستانهایی را تعریف میکنند که نشان میدهد زندگی کردن در فرهنگ مطلوب چگونه است، جنبش رخ میدهد. وقتی بازخوردهای حاصل از نگاه فرهنگ را جستجو و پیشنهاد میکنند، جنبش رخ میدهد. وقتی فرهنگ درگاهی باشد که بازبینیهای عملکرد، استخدام، ارتقاء، برگزاری جلسات و غیره ر از طریق آن رهبری میکنیم، تغییر فرهنگ چپ مغزی میشود و روند آن شتاب میگیرد. سوال اصلی که رهبران باید در خصوص مدیریت فرهنگ پاسخ دهند این است که " آیا ما واقعاً در این کار جدی هستیم؟" آنها این سوال را با جایگزن کردن تجربیات فرهنگی معنادار به جای مبارزات پوستری پاسخ میدهند. 3- ایجاد ارتشی از قهرمانان فرهنگی مدلسازی کامل مهارتهای مدیریت فرهنگ باید جزء مواردی باشد که از تیم اجرایی انتظار میرود و هیچکس نباید به خاطر چنین انتظاری از آنها عذرخواهی کند. آنها بعداً به این خاطر که دیگران رهبری آنان را دنبال میکنند، از شما تشکر خواهند کرد. فرهنگ انعکاس دهنده رهبری کسب وکار است. یک راه سریع دیگر برای ایجاد چنین قهرمانانی، دعوت از تمام سازمان برای آموزش پیام فرهنگ است. هیچ چیز به اندازه درخواست از دیگران برای آموزش، حس مالکیت را در آنها برنمیانگیزد. وقتی پیام درست در دست رهبران باشد، حرکت و جنبش قابل توجهای به سمت و سوی پیام تغییر شکل خواهد گرفت. مدیریت فرهنگ راهی به سوی موفقیت سازمانهای موفق باید متعهد به ایجاد روشی شوند که به صورت ارادی بین محصول، استراتژی و فرهنگ تعادل ایجاد میکند. در صورت رسیدن به چنین تعادلی، جادوی موفقیت رخ خواهد داد. |