۹۶/۸/۲۴، ۰۴:۰۳ صبح
تأثیرگذاران شبکههای اجتماعی، نمود این حقیقت هستند که برندینگ شخصی، فرصتهای جدید و شگفتانگیزی را پیش روی زندگی حرفهای افراد قرار میدهد.
وقتی صحبت از برندسازی شخصی میشود، بسیاری از مردم میپرسند چرا باید روی چیزی سرمایهگذاری کنند که بازده آن مشخص و قابلاندازهگیری نیست؟
واقعیت این است که راههایی برای سنجش موفقیت و بازدهی برندسازی شخصی وجود دارد. همهی وقتیکه در رسانههای اجتماعی صرف میکنید، عکسهایی که به اشتراک میگذارید، توئیتهایی که ارسال میکنید و مقالاتی که مینویسید، سودآوری خود را به شما نشان خواهند داد. شما زمانی به این بهرهوری پی میبرید که دیگر مجبور نیستید برای فروش هر محصولتان، ایمیلی جداگانه به مشتریان و شرکتهای دیگر بفرستید. برعکس، این مشتریان هستند که به شما مراجعه میکنند.
آنچه برای دیروز کافی بود، امروز دیگر جوابگو نیست
شما با برندسازی شخصی، بهنوعی خودتان را (چه بهصورت آنلاین و چه آفلاین) بازاریابی میکنید. چراکه امروز دیگر کافی نیست فارغالتحصیل یک دانشگاه یا آموزشکده باشید. متأسفانه امروزه رزومهی همهی مردم شبیه به هم و پر از گواهیها و مدارک فارغالتحصیلی دانشگاهی و دورههای آموزشی مختلف و متعدد است. البته گاهی اوقات دورههای کارآموزی و کارورزی داوطلبانه نیز در این رزومهها دیده میشود.
ولی زمانی که یک کارفرما، سابقهی حرفهای شما را در گوگل، لینکدین و توییتر جستجو میکند، به چه نتایجی میرسد؟ به این موضوع فکر کنید که کارفرما، پیشاپیش شما را از طریق یکی از این رسانهها میشناسد! بله، این برند سازی شخصی است.
مثالهای واقعی
نیکلاس کول، جوانی ۲۲ ساله بود که نویسندگی در پورتال Inc.com را شروع کرد. در آن زمان «بازاریابی افراد تأثیرگذار» پدیدهای نوظهور بود. به همین دلیل مدیر تیم او را به چالش کشید تا در همهی پلتفرمهای اجتماعی مشهور، فعالیتی تأثیرگذار داشته باشد. او به مدت ۳ ماه، روی سه شبکهی اجتماعی متمرکز شد. اول اینستاگرام (Instagram)، بعد توییتر (Twitter) و در آخر کورا (Quora).
کول هزاران فالوئر جمع کرد و دیگر همهی رسانههای اجتماعی را مثل کف دستش میشناخت. آنچه آنها متوجه شدند این بود که این پلتفرمها، بهسرعت تغییر میکردند و مردم دنبالهرو موجهای زودگذر آنها بودند. شبکه، فقط وسیلهای بود که باعث میشد مردم شما را بشناسند. موضوع مهم، تعداد فالوئرهای شما نبود، بلکه این بود که شما بتوانید صدای خود را از میان این جمعیت، بهطور واضح و رسا به گوش دیگران برسانید.
کول موفق شد کارش را ادامه دهد، کتاب بنویسد و آژانس بازاریابی و تبلیغات خودش را تأسیس کند. درنهایت او به یکی از بازاریابان دیجیتال معروف تبدیل شد که حتی نشریهی فوربز نیز به دنبال استخدام او بود.
میتوانیم بگوییم که کول، کمی خوششانس بوده. آیا افراد دیگری نیز موفق شدهاند چنین مسیری را طی کنند؟
شرکت Inc.com تصمیم گرفت این موضوع را بیشتر مورد تست قرار دهد. بنابراین چند عکاس مستقل را استخدام کرد تا روی این پروژه کار کنند. بعد از مدتی، یکی از آنها کاملاً کنار کشید و شرکت کنجکاو شد که علت این امر را دریابد.
الکس تان، جوانی ۲۰ ساله بود که واقعاً تجربهی زیادی در این حرفه نداشت. ولی شور و شوق و انرژی زیادش بود که نظر رئیس پروژه را به خود جلب کرده بود. وقتی از او پرسیدند که آیا دانشکده را تمام کرده، پاسخ داد که درس را رها کرده تا به اشتیاقات خود مشغول شود. دانشگاه، چیزی را که او واقعاً به دنبالش بود، آموزش نمیداد. شرکت تصمیم گرفت همان فرایندی را که کول انجام داده بود، به الکس نیز محول کند. نتیجهی کار، مثبت بود.
الکس تان یاد گرفت بنویسد، عکس بگیرد و محتوایی بسیار باکیفیت خلق کند. او بهجایی رسید که برخی از مشهورترین آژانسهای بازاریابی دیجیتال جهان به او زنگ میزدند و از او درخواست همکاری میکردند. کار او قابلتوجه بود، زیرا او ساعتهای زیادی روی آثارش وقت گذاشته بود و در تمام رسانههای اجتماعی مشهور فعالیت مؤثری داشت.
ولی این استعداد او نبود که آژانسهای بزرگ را جذب میکرد، بلکه شخصیتی بود که در آثارش نشان میداد. مردم حس میکردند الکس را میشناسند. او با برندسازی شخصی، توانسته بود اعتماد فالوئرهای خود را به دست آورد. برند شخصی او بود که برای دیگران جذابیت داشت.
الکس بهعنوان تولیدکنندهی محتوا در یک شرکت بازاریابی لسآنجلس استخدام شد. او حالا شبکهی پادکست خودش را میزبانی میکند و در اوقات فراغت، همچنان بهعنوان یک شخصیت تأثیرگذار شبکههای اجتماعی، فعالیت دارد.
نکتهی مهم دیگر این است که در حال حاضر، روشهای دیگری هم برای برندینگ شخصی وجود دارد. اگر وقت و انرژی کافی را به این هدف اختصاص دهید، برندینگ شخصی میتواند حرفهی شما را بهطور کامل (و در جهت مثبت) متحول کند.
وقتی صحبت از برندسازی شخصی میشود، بسیاری از مردم میپرسند چرا باید روی چیزی سرمایهگذاری کنند که بازده آن مشخص و قابلاندازهگیری نیست؟
واقعیت این است که راههایی برای سنجش موفقیت و بازدهی برندسازی شخصی وجود دارد. همهی وقتیکه در رسانههای اجتماعی صرف میکنید، عکسهایی که به اشتراک میگذارید، توئیتهایی که ارسال میکنید و مقالاتی که مینویسید، سودآوری خود را به شما نشان خواهند داد. شما زمانی به این بهرهوری پی میبرید که دیگر مجبور نیستید برای فروش هر محصولتان، ایمیلی جداگانه به مشتریان و شرکتهای دیگر بفرستید. برعکس، این مشتریان هستند که به شما مراجعه میکنند.
آنچه برای دیروز کافی بود، امروز دیگر جوابگو نیست
شما با برندسازی شخصی، بهنوعی خودتان را (چه بهصورت آنلاین و چه آفلاین) بازاریابی میکنید. چراکه امروز دیگر کافی نیست فارغالتحصیل یک دانشگاه یا آموزشکده باشید. متأسفانه امروزه رزومهی همهی مردم شبیه به هم و پر از گواهیها و مدارک فارغالتحصیلی دانشگاهی و دورههای آموزشی مختلف و متعدد است. البته گاهی اوقات دورههای کارآموزی و کارورزی داوطلبانه نیز در این رزومهها دیده میشود.
ولی زمانی که یک کارفرما، سابقهی حرفهای شما را در گوگل، لینکدین و توییتر جستجو میکند، به چه نتایجی میرسد؟ به این موضوع فکر کنید که کارفرما، پیشاپیش شما را از طریق یکی از این رسانهها میشناسد! بله، این برند سازی شخصی است.
مثالهای واقعی
نیکلاس کول، جوانی ۲۲ ساله بود که نویسندگی در پورتال Inc.com را شروع کرد. در آن زمان «بازاریابی افراد تأثیرگذار» پدیدهای نوظهور بود. به همین دلیل مدیر تیم او را به چالش کشید تا در همهی پلتفرمهای اجتماعی مشهور، فعالیتی تأثیرگذار داشته باشد. او به مدت ۳ ماه، روی سه شبکهی اجتماعی متمرکز شد. اول اینستاگرام (Instagram)، بعد توییتر (Twitter) و در آخر کورا (Quora).
کول هزاران فالوئر جمع کرد و دیگر همهی رسانههای اجتماعی را مثل کف دستش میشناخت. آنچه آنها متوجه شدند این بود که این پلتفرمها، بهسرعت تغییر میکردند و مردم دنبالهرو موجهای زودگذر آنها بودند. شبکه، فقط وسیلهای بود که باعث میشد مردم شما را بشناسند. موضوع مهم، تعداد فالوئرهای شما نبود، بلکه این بود که شما بتوانید صدای خود را از میان این جمعیت، بهطور واضح و رسا به گوش دیگران برسانید.
کول موفق شد کارش را ادامه دهد، کتاب بنویسد و آژانس بازاریابی و تبلیغات خودش را تأسیس کند. درنهایت او به یکی از بازاریابان دیجیتال معروف تبدیل شد که حتی نشریهی فوربز نیز به دنبال استخدام او بود.
میتوانیم بگوییم که کول، کمی خوششانس بوده. آیا افراد دیگری نیز موفق شدهاند چنین مسیری را طی کنند؟
شرکت Inc.com تصمیم گرفت این موضوع را بیشتر مورد تست قرار دهد. بنابراین چند عکاس مستقل را استخدام کرد تا روی این پروژه کار کنند. بعد از مدتی، یکی از آنها کاملاً کنار کشید و شرکت کنجکاو شد که علت این امر را دریابد.
الکس تان، جوانی ۲۰ ساله بود که واقعاً تجربهی زیادی در این حرفه نداشت. ولی شور و شوق و انرژی زیادش بود که نظر رئیس پروژه را به خود جلب کرده بود. وقتی از او پرسیدند که آیا دانشکده را تمام کرده، پاسخ داد که درس را رها کرده تا به اشتیاقات خود مشغول شود. دانشگاه، چیزی را که او واقعاً به دنبالش بود، آموزش نمیداد. شرکت تصمیم گرفت همان فرایندی را که کول انجام داده بود، به الکس نیز محول کند. نتیجهی کار، مثبت بود.
الکس تان یاد گرفت بنویسد، عکس بگیرد و محتوایی بسیار باکیفیت خلق کند. او بهجایی رسید که برخی از مشهورترین آژانسهای بازاریابی دیجیتال جهان به او زنگ میزدند و از او درخواست همکاری میکردند. کار او قابلتوجه بود، زیرا او ساعتهای زیادی روی آثارش وقت گذاشته بود و در تمام رسانههای اجتماعی مشهور فعالیت مؤثری داشت.
ولی این استعداد او نبود که آژانسهای بزرگ را جذب میکرد، بلکه شخصیتی بود که در آثارش نشان میداد. مردم حس میکردند الکس را میشناسند. او با برندسازی شخصی، توانسته بود اعتماد فالوئرهای خود را به دست آورد. برند شخصی او بود که برای دیگران جذابیت داشت.
الکس بهعنوان تولیدکنندهی محتوا در یک شرکت بازاریابی لسآنجلس استخدام شد. او حالا شبکهی پادکست خودش را میزبانی میکند و در اوقات فراغت، همچنان بهعنوان یک شخصیت تأثیرگذار شبکههای اجتماعی، فعالیت دارد.
نکتهی مهم دیگر این است که در حال حاضر، روشهای دیگری هم برای برندینگ شخصی وجود دارد. اگر وقت و انرژی کافی را به این هدف اختصاص دهید، برندینگ شخصی میتواند حرفهی شما را بهطور کامل (و در جهت مثبت) متحول کند.